ايران نميرد مگر يادكوروش بميرد

دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد

بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد 

کارون زچشمه خشکید البرز لب فروبست

حتی دل دماوند آتشفشان ندارد

دیو سیاه دربند آسان رهیدو بگریخت

رستم دراین هیاهو گرز گران ندارد

روز وداع خورشید زاینده رود خشکید

زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد 

برنام پارس دریا نامی دگر نهادند

گویی که آرش ما تیرو کمان ندارد 

دریای مازنی ها برکام دیگران شد

نادر زخاک برخیز میهن جوان ندارد 

دارا کجای کاری دزدان سرزمینت

بربیستون نویسند دارا جهان ندارد 

آئیم به دادخواهی فریادمان بلنداست

اما چه سود اینجا نوشیروان ندارد 

سرخ و سپید وسبز است این بیرق کیانی

اما صدآه و افسوس شیر ژیان ندارد 

کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید

شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد 

هرگز نخواب کوروش ای مهر آریایی

بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد



           
جمعه 23 بهمن 1394برچسب:, :: 20:52
رضا

دو تا شلوار توی خشکشویی
شبی کردند باهم گفت وگویی

یکی از آن دو خیلی شیکتر بود
کمی از آن یکی باریکتر بود

دوتا جیب بزرگ از پشت و رو داشت
همیشه لنگه اش خط اتو داشت

شکیل و خوشگل و ابریشمی بود
از آن اجناس شیک دیلمی بود

خلاصه جنس مرغوبی خفن داشت
کمربندی ز چرم کرگدن داشت

یکی دیگر چروک و ساده تر بود
کمی از آن یکی افتاده تر بود

تمیز و شسته اما بی اتو بود
هم از بالا هم از پایین رفو بود

به قدری کهنه بود و خسته از کار
به زحمت میشد او را گفت شلوار

گذشت روزها بی ارزشش کرد
تلاش و کارو زحمت نخکشش کرد

پس از یک شست وشو با خوب رویی
نشسته گوشه ای از خشکشویی

به سویش آمد آن شلوار زیبا
به عشوه شانه ها را داد بالا

کنار او نشست و با تکبر
به او میگفت از روی تمسخر

که من یک روز در بوتیک بودم
کنار جنسهای شیک بودم

مرا دیدند مردم پشت شیشه
که شلواری گران بودم همیشه

همیشه تو جایی لوکس بودم
کنار جنسهایی لوکس بودم

کنار کفشهای چرم اعلا
و کتهایی به قیمتهای بالا

پس از یک دوره ی چشم انتظاری
رسید از راه مرد پولداری

تراولهایی از جیبش درآورد
مرا فوری خرید و باخودش برد

چه جاهایی که با آن مرد رفتیم
میان مردمی بی درد رفتیم

همیشه روی مخمل می نشستم
درون جمع اول می نشستم

به یک چشمک برایم شد مهیا
گرانقیمت ترین ماشین دنیا

خوراکم بود چک پول و تراول
تراولهای رنگارنگ و خوشگل

درون خانه ده شلوار بودیم
که باهم مدتی همکار بودیم

درون ناز و نعمت خواب بودیم
همه در خدمت ارباب بودیم

تو اما ظاهراً شلوار کاری
که روی زانوانت وصله داری

دل شلوار کهنه سخت آزرد
ولی پیش رقیبش کم نیاورد

به حسرت گفت ای شلوار زیبا
لباس مردهای رده بالا

منم مثل تو شلوارم برادر
ولی من آبرو دارم برادر

مرا یک مرد فرهنگی خریده
شبی از جمعه بازاری خریده

نه در عمرم تراول دیدم هرگز
نه ماشینهای خوشگل دیدم هرگز-

نه روی مخمل و اطلس نشستم
نه با جمعیتی ناکس نشستم

نه دستی را به نامردی فشردم
و نه پولی ز حق الناس خوردم

خدارا شکر اربابم شرف داشت
نهادش ریشه در آب و علف داشت

همیشه سر به زیر و مهربان بود
تمام عمر وقف دیگران بود

به خوشرویی رفاقت کرد با من
صبورانه قناعت کرد با من

نه در عمرش گناه ومعصیت کرد
هزاران مرد دانا تربیت کرد

معلم بود و دانشمند و دانا
نژاد پاک انسانهای والا

معلم در صف پیغمبران است
که دریای معلم بیکران است

اگر صد بار جانم را بسوزند
مرا خیاط ها زانو بدوزند

اگر یک عمر تنهایی بپوسم
به جز پای معلم را نبوسم...



           
چهار شنبه 14 بهمن 1394برچسب:, :: 14:10
رضا

خر وصیّت کرد: فرزندم! بیا و‌خر نباش
این همه خر بوده ای، کافی ست پس دیگر نباش

یا تلاشت را بکن با پارتی پُستی بگیر
یا فرار مغزها کن! توی این کشور نباش

کار کردن مثل خر در شأن ما هرگز نبود!
همتی کن وارثِ این شغل زجرآور نباش

سعی کن یا رانت خواری یا زمین خواری کنی
هرچه می خواهی بخور اما پی عرعر نباش

آخورت را پُر کن و تنها خودت از آن بخور
بیخودی دلسوز اسب و قاطر و استر نباش

از مترسک هم نترس، اصلا به او جفتک بزن
لیک روی خط قرمزهای گاو نر نباش!

کهنه پالانی به تن کن، حفظ ظاهر کن ولی
در تجمّل از الاغ کدخدا کمتر نباش!

گوسفندان را بترسان از جهان آخرت
باطناً اما خودت هرگز بر این باور نباش

هر چه در دِه یونجه موجود است، یک‌شب جمع کن
صبحش از اینجا برو، یک لحظه هم اینور نباش

تیز اگر باشی دُمَت را هم نمیگیرد کسی!
حال و‌حولت را بکن، دلواپس کیفر نباش

حرف آخر اینکه اینجا تا ابد خرتوخر است
حامی این سرزمین بی در و پیکر نباش..

#شروین_سلیمانی



           
یک شنبه 11 بهمن 1394برچسب:, :: 5:30
رضا

وطــن یعنی نــــژاد پاک کـوروش
سپردن سر به راه خاک کوروش
وطـــن یعنی که منشـور رهایی
وطـــن یعنــــی نمــاد آریــــایــی
وطـــن یعنی درفــــش کاویــانی
وطـــن یعنـــی ردای آسمــــانی
وطـــن یعنی سران ملک جاوید
ستــون جاودان تخت جمشیــد
وطـــن یعنی ز آب و آتش و بــاد
هنوزم در امان مانده پاسارگـاد
وطـــن یعنـی وفـــور فــروهـــرها
شکــوه پــر فـــروغش از اهـــورا
وطـــن یعنی که تاج و تخت دارا
سریـــــر نــــادر و ملـک اهــــورا



           
جمعه 9 بهمن 1394برچسب:, :: 14:25
رضا

سنگسار!!!


یکی نامرد نصرانی
زنی را نزد عیسی برد،
و در محضر شهادت داد
که این زن پاکدامن نیست!

... زن از شرم گنه
چون آهوی زخمی، هراسان بود
و مروارید اشکش
از خجالت روی مژگان بود،

مسیحا از تأثّر،
همچو گردابی به خود پیچید،
و توآم با سکوتی سوی یاران دید،
ز چشم همرهانش
ناگهان برق غضب جوشید،

یکی آهسته،
امّا با ادب پرسید:
که ای روح مقدّس
از چه خاموشی؟
چرا از جرم این پتیاره
این سان دیده میپوشی؟
سزای این چنین جرمی
مگر بر تو مبرهن نیست؟

ولی فرزند مریم،
همچنان با شاخۀ خشکی که بر کف داشت،
نقشی بر زمین میزد،
و با پای تفکر
گام در راه یقین میزد،

که ناگه،
اعتراض دیگری، زان جمع، بالا شد.
که ای عیسی!
چه میخواهی؟
گناه او نمایان است،
سزایش سنگباران است،
چراغ عفت مریم،
درون سینۀ این دیو، روشن نیست،
و این بدکاره را راهی،
به جز در زیر سنگ شرع، مردن نیست.

مسیحا از پی اندیشه ای کوته،
سکوت تلخ را بشکست،
و چون روشن چراغی،
در میان دوستان بنشست،
وگفت: آری،
سزایش سنگباران است،
ولیکن سنگ اوّل را،
به سوی این زن آلوده در عصیان
کسی باید بیندازد،
که خود، عاری ز عصیان است
و دامانش،
رها از چنگ شیطان است!
و میپرسم:
که مردی با چنین اوصاف،
اندر جمع یاران است؟

مسیحا حرف خود را گفت،
و سر را در گریبان کرد،
و همراهان خود را،
زان قضاوت ها پشیمان کرد!

که را جرأت،
که نزد پاک جانان
جان خود را
پاک از لوث خطا بیند؟
که را زهره،
که خود را پاک،
نزد انبیا بیند؟

پس از لختی،
کز آن بی حرمتی
یاران خجل گشتند،
و از محضر برون رفتند ؛
مسیحا ماند و آن زن ماند
و عیسی با زبان نرم،
آن محجوبه را فهماند،
و با اندرز های پاک،
بذر عفت و نیکی،
به دشت خاطرش افشاند،

... و آن زن،
با هوای تازه ای،
بیرون ز محضر شد،
و تصویر نویی،
از شرع،
در ذهنش مصوّر شد،
که از خون بنی آدم،
چراغ شرع، روشن نیست ؛
و راه شرع،
تنها راه، کشتن نیست!

تو را،
ای ادّعا پرداز احکام مسلمانی،
نمیگویم مسیحا شو،
که ایمان پیمبر،
در دل و جان تو و من نیست،
ولی سر در گریبان کن،
و از خود نیز پرسان کن،
که اعمال تو آیا،
گاهگاهی،
بد تر از کردار آن زن نیست؟
و از داغ هزاران جرم پنهانی
بگو ای مرد،
ترا آلوده دامن نیست؟!

—------------------------------------------
« استاد رازق فانی ــ شاعر پرآوازۀ افغان »



           
جمعه 9 بهمن 1394برچسب:, :: 11:53
رضا

ایران تا ویران:
دوستان مدتی است که   دلیل انحطاط فرهنگی سرزمین مادریمان ذهن مرا به خودش مشغول کرده.طبق تجربیاتی که تو زندگی شخصیم داشتم به این نتیجه رسیدم که تنها دلیل اون بر میگرده به این که متاسفانه تعداد قابل توجهی از افراد جامعه نمیتونن اونطور که شایسته ی مقام آدمیت هستش خودشون رو کنترل کنن و متاسفانه بحث غالب هم نشینی جوانان تبدیل شده به بحث های سکسی همین موضوع من رو واداشت تا به سایت های سکسی سری بزنم که چیزی که بیشتر از همه چیز من رو ناراحت کرد و از انسان بودن من رو به شرم آورد داستان هایی درباره سکس با محارم بود داستان هایی که دل هر انسان رو فارغ از نژاد و مرام به درد میاره طوری که از زمان دیدن تیتر این داستان های شیطانی احساس میکنم افسرده شدم.نمیدونم دلیلش چیه ولی میدونم اگر که با این جریانات برخورد قاطع نشه عامل ویرانی ایران خواهد بود...
به امید روزی که دنیای مجازی تنها و تنها محل ترویج و اشتراک گفتار،پندار و کردار نیک باشه نه صحنه ی جولان مسائل سکسی اون هم به شیطانی ترین شکل که بی شک این موضوع عزم همگانی رو میطلبه و افراد متعهد به ارزش های انسانی.
به امید فردایی بهتر و بدون حماقت از سوی بشر



           
پنج شنبه 8 بهمن 1394برچسب:, :: 20:30
رضا

بی گناهی پای چوبه ی دار میخندید… نمیدانست زمان ضرب و المثلها به پایان رسیده است..!!

***

به هر آسمان زلالی شک دارد گنجشکی که با سر به پنجره خرده است..

***

باز یا بسته چه فرقی میکند…
پنجره زخم همیشگیه ی دیوار است…

***

در کشور عشق جای آسایش نیست/آنجا همه کاهش است،افزایش نیست
بی درد و الم توقع درمان نیست/بی جرم و گنه امید بخشایش نیست
(ابوسعید ابوالخیر)

***

از اهل زمانه عار می باید داشت/وز صحبتشان کنار می باید داشت
از پیش کسی کار کسی نگشاید/امید به کردگار می باید داشت
(ابوسعید ابوالخیر)

***

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست/تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت/نامی است ز من بر من و باقی همه اوست
(ابوسعید ابوالخیر)

***

ایزد که جهان به قبضه قدرت اوست/داده است تو را دو چیز کان هردو نکوست
هم سیرت آنکه دوست داری کس را/هم صورت آنکه کس تو را دارد دوست
(ابوسعید ابوالخیر)

***

بدن های ما برای این دنیا ساخته شده و به زودی از بین خواهد رفت (شهید ابراهیم بارگاهی)
مشغول کارهای مهم تر بشیم

***

در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است
داستانی، راهی، بی راهه ای
طرح افکندن این راز
راز من و راز تو، راز زندگی
پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است

***

معتاد کامپیوترمعتاد نیست بخدا ! فقط تنهاست …

***

فانوسهای ده میدانند بیهوده روشن اند…
و سگان باخبرند که بیهوذه بیدارند…
وقتی در روشنی روز دزد ها به مهمانی کدخدا میروند…

***

مردان شجاع فرصت می آفرینند و ترسوها و ضعیفان منتظر فرصت می نشینند.

***

برای عاشق شدن نباید یک شخصیت متفاوت را دوست داشت
برای عاشق شدن باید یک شخصیت عادی را متفاوت دوست داشت

***

دراین شهرصدای پای انسانهائی است که همچنان که تورامیبوسند، طناب دارتورامیبافند.انسانهائی که صادقانه دروغ میگویند وخالصانه به توخیانت میکنند.دراین شهرهرچه تنهاترباشی پیروزتری!

***

ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد، از دست دادن کسـیه که دوستــش داریم !
امـا .. .. حقیقت اینه که:
از دست دادن خـودمـون،
و از یـاد بردن اینکه کــی هستیم ! و چقدر ارزش داریم.. ..
گــاهی وقتـها خیلـی دردنـــاک تره !!!

***

همــه ی مـــا
فقــط حســـرت بــی پــایــان یــــک
اتفــــاق ســـاده ایـــم
کــــه جهــــان را بـــی جهــــــت،
یــــک جــــور عجیبــــی جــــدی گرفتـــــه ایــــم … !

 



           
جمعه 25 دی 1394برچسب:, :: 9:52
رضا




روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند ...

هیچ کس سوار ارابه آفتاب نمی شد و حتی خود کوروش هم قدم در ارابه نمی گذاشت و بعد از ارابه آفتاب کوروش سوار بر اسب می آمد. از آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و روزهای مراسم رسمی، موی ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش به طوری که افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد، ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید تجمل داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند. در آن روز کوروش، از جواهر می درخشید و اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوی معبد "بعل" خدای بزرگ صور می رفت و رسم کوروش این بود که هر زمان به طور رسمی وارد یکی از شهرهای امپراطوری ایران(که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن شهر می رفت تا اینکه سکنه محلی بدانند که وی کیش و آیین آنها را محترم می شمارد.

در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، "ارتب" تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کوروش را می کشید!

در صور، مردم می دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده انتظار نزدیک شدن موسس سلسله هخامنشی را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد. صدای رها شدن زه، به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود. در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت. اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رسانید. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که عقب او بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگر به سویش پرتاب شود، چون بر اثر شنیدن صدای زه و سفیر عبور تیر، فهمیدند که نسبت به کوروش سوءقصد شده است و بعد از این که وی را سالم دیدند خوشوقت گردیدند، زیرا تصور می نمودند که کوروش به علت آنکه تیر خورده به زمین افتاده است.

در حالی که عده ای از افراد گارد جاوید کوروش را احاطه کردند، عده ای دیگر از آنها درخت را احاطه کردند و ارتب را از آن فرود آوردند و دست هایش را بستند...

کوروش بعد از اینکه از اسم و رسم سوءقصد کننده مطلع گردید گفت که او را نگاه دارند تا اینکه بعد مجازاتش را تعیین نماید و اسب خود را که سبب نجاتش از مرگ شده بود مورد نوازش قرار داد و سوار شد و راه معبد را پبش گرفت و در آن معبد که عمارتی عظیم و دارای هفت طبقه بود مقابل مجسمه بعل به احترام ایستاد. کوروش بعد از مراجعت از معبد، امر کرد که ارتب را نزد او بیاورند و از وی پرسید برای چه به طرف من تیر انداختی و می خواستی مرا به قتل برسانی؟

ارتب جواب داد ای پادشاه چون سربازان تو برادر مرا کشتند من می خواستم انتقام خون برادرم را بگیرم و یقین داشتم که تو را خواهم کشت، زیرا تیر من خطا نمی کند و من یک تیر سه شعبه را به سوی تو رها کردم، ولی همین که تیر من از کمان جدا شد، اسب تو به رو درآمد و اینک می دانم که تو مورد حمایت خدای بعل و سایر خدایان هستی و اگر می دانستم تو از طرف بعل و خدایان دیگر مورد حمایت قرار گرفته ای نسبت به تو سوءقصد نمی کردم و به طرف تو تیر پرتاب نمی نمودم!

کوروش گفت در قانون نوشته شده که اگر کسی سوءقصد کند و سوءقصد کننده به مقصود نرسد دستی که با آن می خواسته سوءقصد نماید باید مقطوع گردد. اما من فکر می کنم که هنگامی که به طرف من تیر انداختی با هر دو دست مبادرت به سوءقصد کردی و با یک دست کمان را نگاه داشتی و با دست دیگر زه را کشیدی. ارتب گفت همین طور است. کوروش گفت هر دو دست در سوءقصد گناهکار است و من اگر بخواهم تو را مجازات نمایم باید دستور بدهم که دو دستت را قطع نمایند ولی اگر دو دستت قطع شود دیگر نخواهی توانست نان خود را تحصیل نمایی، این است که من از مجازات تو صرفنظر می کنم.

ارتب که نمی توانست باور کند پادشاه ایران از مجازاتش گذشته، گفت ای پادشاه آیا مرا به قتل نخواهی رساند؟ کوروش گفت : نه. ارتب گفت ای پادشاه آیا تو دست های مرا نخواهی برید؟ کوروش گفت: نه. ارتب گفت من شنیده بودم که تو هیچ جنایت را بدون مجازات نمی گذاری و اگر یکی از اتباع تو را به قتل برسانند، به طور حتم قاتل را خواهی کشت و اگر او را مجروح نمایند ضارب را به قصاص خواهی رسانید. کوروش گفت همین طور است. ارتب پرسید پس چرا از مجازات من صرفنظر کرده ای در صورتی که من می خواستم خودت را به قتل برسانم؟ پادشاه ایران گفت: برای اینکه من می توانم از حق خود صرفنظر کنم، ولی نمی توانم از حق یکی از اتباع خود صرفنظر نمایم چون در آن صورت مردی ستمگر خواهم شد.

ارتب گفت به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است و من از امروز به بعد آرزویی ندارم جز این که به تو خدمت کنم و بتوانم به وسیله خدمات خود واقعه امروز را جبران نمایم. کوروش گفت من می گویم تو را وارد خدمت کنند.

از آن روز به بعد ارتب در سفر و حضر پیوسته با کوروش بود و می خواست که فرصتی به دست آورد و جان خود را در راه کوروش فدا نماید ولی آن را به دست نمی آورد. در آخرین جنگ کوروش که جنگ او با قبایل مسقند بود نیز ارتب حضور داشت و کنار کوروش می جنگید و بعد از آنکه موسس سلسله هخامنشی(کوروش بزرگ) به قتل رسید، ارتب بود که با ابراز شهامت زیاد جسد کوروش را از میدان جنگ بدر برد و اگر دلیری او به کار نمی افتاد شاید جسد موسس سلسله هخامنشی از مسقند خارج نمی شد و آنها نسبت به آن جسد بی احترامی می کردند، ولی ارتب جسد را از میدان جنگ بدر برد و با جنازه کوروش به پاسارگاد رفت و روزی که جسد کوروش در قبرستان گذاشته شد، کنار قبر با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت و افتاد و قبل از اینکه جان بسپارد گفت : بعد از کوروش زندگی برای من ارزش ندارد.



کوروش بزرگ یا کوروش کبیر(۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، نخستین پادشاه و بنیان‌گذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی پادشاهی انسان دوست بود و از صفات و خدمات او بخشندگی‌، بنیان گذاری حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و... شناخته شده‌ است. تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر اَنشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌ است. ایرانیان کوروش را پدر می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح ‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.



           
پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:, :: 21:48
رضا

 

آنچه را گذشته است فراموش كن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر
قبل از جواب دادن فكر كن
هیچكس را تمسخر مكن
نه به راست و نه به دروغ قسم مخور
خود برای خود، زن انتخاب كن
به شرر و دشمنی كسی راضی مشو
تا حدی كه می‌توانی، از مال خود داد و دهش نما
كسی را فریب مده تا دردمندنشوی
از هركس و هرچیز مطمئن مباش
فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی
بیگناه باش تا بیم نداشته باشی
سپاس دار باش تا لایق نیكی باشی
با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی
راستگو باش تا استقامت داشته باشی
متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی
دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی
معروف باش تا زندگانی به نیكی گذرانی
دوستدار دین باش تا پاك و راست گردی
مطابق وجدان خود رفتار كن كه بهشتی شوی
سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی
روح خود را به خشم و كین آلوده مساز
هرگز ترشرو و بدخو مباش
در انجمن نزد مرد نادان منشین كه تو را نادان ندانند
اگر خواهی از كسی دشنام نشنوی كسی را دشنام مده
دورو و سخن چین مباش و در انجمن نزدیك دروغگو منشین
چالاك باش تا هوشیار باشی
سحر خیز باش تا كار خود را به نیكی به انجام رسانی
اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری
با هیچكس و هیچ آیینی پیمان شكنی مكن كه به تو آسیب نرسد
مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشك پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی‌ماند.
 


           
پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, :: 17:37
رضا

هفت سين به معناي هفت قلم شيئي كه نام آن‌ها با حرف «س» (سين) آغاز مي‌شود، يكي از اجزاي اصلي آيين‌هاي سال نو است كه پيشينه‌ي ايرانيان آن را برگزار مي‌كنند. اين اقلام سنتاً در سفره‌ي هفت سين چيده و به نمايش گذاشته مي‌شوند. اين سفره‌اي است كه هر خانواده‌اي بر روي زمين (يا بر روي ميز) در اتاقي كه معمولاً به ميهمانان گرامي اختصاص داده شده مي‌گسترد و...



ادامه مطلب ...


           
پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, :: 17:30
رضا

کوروش در هنگام فتح بابل برای سپاهیان و نزدیکان نکاتی را بدین گونه یادآور شد: دوستان همیشه باید خدا را شکرگذار بود چون عطایای او بیش از اندازه است. ولی باید غنایم را مال خود بدانیم و از همه چیز پاسداری کنیم و بیهوده آنها را از بین نبریم اگر مقداری از آن را به مغلوبان اهدا کنیم کمال انسانیت است. در هر حال چون به مال و منان رسیدید نباید طریق عیش و عشرت را در پیش بگیرید و تنبلی و کاهنی کنید چون در این صورت پس از چندی به حال همین شکست خوردگان خواهید افتاد و انسان های بیهوده خواهید شد...



ادامه مطلب ...


           
پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, :: 17:28
رضا

 

پروفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان:
در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کوروش شناخته شده است. زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراطوری چندین دهه ای ایران مایه ی شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملت های منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست.
 
دکتر هانری بر دانشمند فرانسوی:
این پادشاه بزرگ یعنی کوروش هخامنشی برعکس سلاطین قسی القلب و ظالم بابل و آشور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زرتشت بوده است. به همین سبب بود که شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات نیک می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خداوند دانسته و آن را برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند.
 
پروفسور آلبر شاندور:
شاهنشاهی ایران که پایه گذار آن کوروش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشونت پی ریزی نشد بلکه عکس آن درست است. زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد. پارسی ها با مساعدت یکدیگر و به یاری پادشاهان مقتر خود عظمت و شکوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند که نشانه نبوغ و نژاد پاک آنان است. نژادی که حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریکی نشان می دهد. آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند که برای آیندگان نیز خواهد ماند.
 
ژنرال سرپرسی سایکس:
مطالب کتاب مقدس تورات و نوشته های یونانی و سنت های ایرانی همه همداستانند که کوروش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست می داشتند و «پدر» می خواندنش. ما نیز می توانیم بدان ببالیم که نخستین مرد بزرگ آریایی که سرگذشت اش بر تاریح روشن است، صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است. 
 
ژنرال سرپرسی سایکس بعد از دیدار از آرامگاه کوروش بزرگ:
من خود سه بار از این آرامگاه دیدن کرده ام و توانسته ام اندک تعمیری نیز در آن چا بکنم و در هر سه بار این نکته را یادآورده شده ام که زیارت آرامگاه کوروش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان امتیاز کوچکی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که به چنین افتخاری دست یافته ام. به راستی من در گمانم که آیا برای مردم آریائی(هندو اروپایی) هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیان گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهم تر باشد.
 
افلاطون:
پارسیان در زمان شاهنشاهی کوروش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند. از این رو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملت های جهان شدند. در زمان کوروش بزرگ فرمانروایان به زیردستان خود آزادی می دادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می کردند. مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند. از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگ ها شرکت می کردند و آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق اجتماعی به زیبایی انجام می گرفت.
 
هرودوت- تاریخ هرودوت:
هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کوروش مقایسه کند. از این رو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تا کردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچ گاه به فراموشی سپرده نشود.
کوروش سرداری بزرگ بود. در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملت های دیگر فرمانروایی می نمودند. سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و بخاطر او از هر خطری استقبال می کردند.
 
پروفسور گیریشمن- ایران از آغاز تا اسلام:
کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد. کوروش سرداری بزرگ و نیکخواه بود. او آن قدر خردمند بود که هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آن ها آزادی مذهب می داد و فرمانروای جدید را از میان بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود. او شهرها را ویران نمی کرد و قتل عام و کشتار نمی کرد. ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان که سرزمینشان به وسیله ی کوروش تسخیر شده بود وی را سرور و قانون گذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند می خواندند.
 
کنت دوگوبینو سفیر اسبق فرانسه در تهران(مورخ فرانسوی):
تاکنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کوروش در تاریخ جهان باقی گذاشت، در افکار میلیون ها مردم جهان بوجود آورد. من اذعان می دارم که اسکندر و سزار و کوروش که سه مرد اول جهان شده اند، کوروش در صدر آن ها قرار دارد و تاکنون در جهان کسی به وجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و او همانطور که در کتاب های ما آمده است مسیح خداوند است. قوانینی که او صادر کرد که در تاریخ آن زمان که انسان ها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود.
 
هارولد لمب دانشمند آمریکایی:
در شاهنشاهی ایران باستان که کوروش سمبل آنان است، آریایی ها درتاجگذاری به کردار نیک- گفتار نیک- پندار نیک سوگند یاد می کردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند که این امر در صدها نبرد آنان به وضوح دیده می شود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ کیان کشورشان می تاخته است.
 
گزنفون مورخ بزرگ یونانی:
ما در این باره فکر کردیم که چرا کوروش به این اندازه برای فرمانروایی عادل مردمان ساخته شده بود. سه دلیل برایش پیدا کردیم. نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پرورش او از کودکی بوده است.
کوروش نابغه ای بزرگ، انسانی والامنش، صلح طلب و نیک منش بود. او دوست انسان ها و طالب علم و حکمت و راستی بود. کوروش عقیده داشت پیروزی بر کشوری این حق را به کشور فاتح نمی دهد تا هر تجاوز و کار غیر انسانی را مرتکب شود. کوروش برای دفاع از کشورش که هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار می گرفت امپراطوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت که سابقه نداشت. او در نبردها آتش جنگ را متوجه کشاورزان و افراد عام کشور نمی کرد. او ملت های ملغوب را شیفته خود کرد به صورتی که اقوام شکست خورده که کوروش آنان را از دست پادشاهان خودکامه نجات داده بود، او را خداوندگار می نامیدند. او برترین مرد تاریخ، بزرگترین، بخشنده ترین، پاک دل ترین انسان تا این زمان بود.
 
کنت دوگوبینو فرانسوی- ایران باستان:
شاهنشاهی کوروش هیچگاه در عالم نظیر نداشت. او به راستی یک مسیح بود زیرا به جرات می توان گفت که تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد.
 
نیکلای دمشقی:
کوروش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هرکس دیگر آگاهی داشت. این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.
 
پروفسور کریستین سن ایران شناس و استاد زبان اوستایی و پهلوی:
شاهنشاه کوروش بزرگ نمونه یک پادشاه جوانمرد بوده است. این صفات برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده است. در قوانین او احترام به حقوق ملت های دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده که این قوانین امروز بین الملل نام گرفته است.
 
ویل دورانت- تاریخ تمدن ویل دورانت:
کوروش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشورگشایی حیرت انگیز بود. او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. به همین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستند از آن بگذرند و درباره او داستان های بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامیدند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان دربند را آزاد نمود. کوروش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.
 
کلمان هوار- تمدن ایرانی:
کوروش بزرگ در سال 550 قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست. وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراطوری پهناوری را از خود به جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود. کوروش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود. او اقوام مختلف را مطیع خود ساخت. او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی کرد. برای احترام به مردمان کشورهای دیگر معابدشان را بازسازی کرد. او پیرو دین یکتاپرستی زرتشت بود ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل نکرد.
 
مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی:
کوروش همان ذوالقرنین قرآن است. او پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و کردار نیک را به مردم ایران و جهان هدیه داد.
 
اخلیوس(آشیل) شاعر نامدار یونانی- تراژدی پارسه:
کوروش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید. خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.


           
پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, :: 17:24
رضا

 

در ادامه ي مطالب مي توانيد سخناني از اين مرد بزرگ رو مطالعه كنين

کوروش بزرگ؛ نخستین پادشاه و بنیان گذار شاهنشاهی هخامنشی بود. کوروش به مدت سی سال، از سال ۵۲۹ تا ۵۵۹ پیش از میلاد، بر ایران فرمانروایی کرد.

دربارهٔ کوروش تمام مورخان توافق دارند که شاهی بود با عزم، خردمند و مهربان که در موارد مشکل به عقل بیش از قوه متوسل می‌شد و برخلاف پادشاهان آشور و بابل، با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود. جنگ و بوی خون او را برخلاف فاتحان دیگر مغرور نکرد و رفتار او با پادشاهان مغلوب لیدیه و بابل سیاست تسامح او را بخوبی نشان می‌دهد.

به واقع کوروش، بزرگ مرد تاریخ ایران زمین و از جمله نوادری بود که تاریخ جهان به خود دیده است . انسانی والا و ابرمردی بی همتا که می توان گفت نام ایران با وجود او ایران شد و از بنیانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آریایی واقع در فلات ایران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هویت ایرانی متشکل از مادهای آذربایجان و کردستان و پارسهای جنوب و پارتهای شرق ایران زمین که ملت واحد ایران را تشکیل دادند و تاریخ چندین هزار ساله خود را دوشادوش یکدیگر و در کنار یکدیگر رقم زدند به همراه هم از این خاک و هویت دفاع کردند و با افتخار ایرانی بودن خود را به جهانیان اعلام نمودند

درباره فرجام کوروش نیز باید گفت این سرباز وطن در جنگ با اقوام وحشی شرقی و دفاع از سرزمین خویش جان خود را فدا نمود و پیکرش در پاسارگاد به خاک سپرده شد و تا امروز نیز جاودانه باقی مانده است



ادامه مطلب ...


           
چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 22:28
رضا

مولانا ابوالكلام احمدآزادفيلسوف هندي -كورش بزرگ(عباس خليلي):
كورش همان ذوالقرنين قرآن است . وي پيامبرايران بودزيرا انسانيت ومنش وكردار نيك را به مردمان ايران وجهان هديه داد . سنگ نگاره اوبابالهاي كشيده شده به سوي خداوند در پاسارگاد وجود دارد .

__________________
 
پرفسورايليف مدير موزه ليورپول انگلستان :
درجهان امروز بارزترين شخصيت جهان باستان كورش شناخته شده است . زيرا نبوغ و عظمت او در بنيانگذاري امپراتوري چندين دهه اي ايران مايه شگفتي است . آزادي به يهوديان و ملتهاي منطقه و كشورهاي مسخر شده كه درگذشته نه تنها وجود نداشت بلكه كاري عجيب به نظر ميرسيده است از شگفتيهاي اوست .
__________________
 
دكترهانريبر دانشمند فرانسوي-تمدن ايران باستان :
اين پادشاه بزرگ يعني كورش هخامنشي برعكس سلاطين قسي القب و ظالم بابل و آسور بسيار عادل و رحيم و مهربان بود،زيرا اخلاق روح ايراني اساسش تعليمات زرتشت بوده. به همين سبب بود كه شاهنشاهان هخامنشي خود را مظهر صفات(خشترا ) مي شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا براي خير بشر و آسايش و سعادت جامعه انسانصرف مي كردند
__________________
 
 
آلبرشاندور-كورش بزرگ :
شاهنشاهي ايران كه پايه گذار او كورش بزرگ است به هيچ وجه بر اساس خشنونت پي ريزي نشد . بلكه عكس آن صادقاست زيرا با رعايت حقوق مردمان پايه گذاري شد . پارسيها با مساعدت يكديگر و به ياري پادشاهان مقتدر خود عظمت وشكوهي را در تاريخ به جاي گذاشته اند كه نشانه نبوغ و نژاد پاك آنان است . نژادي كه حماسه آنان را همچون آفتابي درتاريكي نشان ميدهد . آنان درخششي در جهان از خود به جاي گذاشته اند كه براي آيندگان نيز خواهد ماند
__________________
افلاطون-قوانين ( 347تا 477پيشازميلاد):
پارسيان درزمان شاهنشاهي كورش اندازه ميان بردگي و آزادگي را نگاه ميداشتند . ازاينرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسياري از ملتهاي جهان شدند . در زمان او(كورش بزرگ)فرمانروايان به زيردستان خود آزادي ميدادند و آنانرا به رعايت قوانين انساندوستانه و برابري ها راهنمايي ميكردند . مردمان رابطه خوبي باپادشاهان خود داشتند ازاينرو درموقع خطر به ياري آنان ميشتافتند و در جنگها شركت ميكردند . ازاينرو شاهنشاه در راس سپاه آنانرا همراهي ميكرد و به آنان اندرز ميداد . آزادي و مهرورزي و رعايت حقوق مختلف اجتماعي به زيبايي انجام ميگرفت.
__________________
 
هرودوت-تاريخ هرودوت( 425 تا 484پيش ازميلاد):
هيچ پارسي يافت نمي شد كه بتواند خود را با كورش مقايسه كند . از اينرو من كتابم را درباره ايران و يونان نوشتم تاكردارهاي شگفت انگيز و بزرگ اين دو ملت عظيم هيچگاه به فراموشي سپرده نشود.كورش سرداري بزرگ بود. در زمان او ايرانيان از آزادي برخوردار بودند و بر بسياري از ملتهاي ديگر فرمانروايي مي نمودند ، بعلاوه او به همه مللي كه زير فرمانروايي او بودند آزادي مي بخشيد و همه او را ستايش مينمودند . سربازان او پيوسته برايوي آماده جانفشاني بودند و به خاطر او از هر خطري استقبال ميكردند
__________________
 
 
دكترجهانگيراوشيدري-دانشنامه مزديسنا:
كورش به سال 559 قبل ازميلاد بر اريكه شاهنشاهي بنشست و در سال 529 قبل ازميلاد وفات يافت . پس از تسخير بابل با مردمان شكست خورده با مهرباني رفتار كرد و اسيران يهودي راكه بخت النصر از فلسطين به آن شهر آورده بود آزاد كرد و اجازه داد به فلسطين بازگردند . او فرماني صادر كرد كه معبد اورشليم را كه بخت النصر ويران كرده بود را با هزينه دولت ايران بازسازي كنند . كورش را در پارسه گرد كه امروزه پازاردگاد ناميده ميشود به خاك سپردند . او از مردان بزرگ تاريخ جهان است زيرا همه تاريخنويسان نامدار جهاني از او به نيكي ستايش كرده اند . او پادشاهي سياستمدار -شجاع - بافتوت - باعزم و اراده - باگذشت و مهربان بود . او به عقايد ديني ملل مغلوب احترام ميگذاشت . شهرهاي ويران را دوباره آباد ساخت . او عقل و تدبير را بر شمشير و جنگ برتري داد . منشور جهاني او زينتبخش سازمان ملل متحد و جهان است .
__________________
 
ژنرال سرپرسي سايكس :
خوشزباني او از پاسخي كه در داستان رقص ماهيان به يونانيان داده است آشكار است. مطالب كتاب مقدس(تورات) و نوشته هاي يوناني وسنتهاي ايراني همه همداستانند كه كورش باستاني سزاوار لقب بزرگ بوده است.مردم او را دوست میداشتند و (پدر) میخواندند.
ما نيز ميتوانيم بدان بباليم كه نخستين مرد بزرگ آريائي{ اينجا انديشه اش هندواروپايي است زيرا تنها شاخه هند و ايراني گروه هند و اروپايي است كه آريائي خوانده ميشود } كه سرگذشت اش برتاريخ روشن
است،صفاتي چنان عالي و درخشان داشته است .
ژنرال سرپرسي سايكس بعد از ديدار از آرامگاه شاهنشاه كورش بزرگ :
من خود سه بار اين آرامگاه را ديدار كرده ام،و توانسته ام اندك تعميري نيز در آنجا بكنم،و در هر سه بار اين نكته را يادآور شده ام كه زيارت آمارگاه اصلي كورش،پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان،امتياز كوچكي نيست و من بسي خوشبخت بوده ام كه بچنين افتخاري دست يافته ام. براستي من درگمانم كه آيا براي ما مردم آريائي(هندواروپايي)هيچ بناي ديگري هست كه از آرامگاه بنياد گذار دولت پارس و ايران ارجمندتر و مهمتر باشد.

سرپرسي سايكس-تا ايران باستان :
در شاهنشاهي كورش زيبايي - مردانگي- شجاعت - قهرمانيت - عدالت به عيان ديده شده است . وي هيچگاه عياشي نكرد . كاري كه اكثربزرگان گرفتار آن بوده و هستند . آزاديهايي كه داشت به هيچوجه به شخصيت او صدمه نزد و افكاري داشت كه به راستي متعلق به تاريخ نبوده است.
كورش يكي از شخصيتهاي بزرگ تاريخ جهان است . او ابتدا پادشاه سرزمين كوچكي بود . ولي پس از مدتي بااراده مصمم و قلبي آكنده از وطن پرستي امپراتوري را در تاريخ بنا نهاد كه در كل جهان بيسابقه بود . اين بدين دليل بود كه تا كنون هيچ كشوري نتوانسته بود اينچنين با صلح و احترام به عقايد ديگران كل خاور ميانه را تصاحب كند . او هيچگاه خوشگذرانی و تن آسايي نكرد . هيچگاه مغرور نشد و هميشه به ياد خداوند خود بود و براي احترام به مزدا حيواناتي را نثار ميكرد . كاساندان همسر وی دختر فرناسپه هخامنشي از دودماني بود كه از نجباي پارس محسوب ميشدند و پدر و اجدادش در چند نسل شاه پارسيان بودند . كورش در شوخ طبعي و انسانيت سرآمد زمان خود بود . من سه بار تاكنون موفق شده ام آرامگاه اين ابرمرد آريايي را زيارت كنم و خداوند را براي اين توفيق سپاس ميگويم.

__________________
 
 
 
گزنفون-كوروپداي( 445پيشازميلاد):
مهمترين صفت كورش دينداري او بود. او هر روز قربانيان براي ستايش خداوند ميكرد . اين رسوم و دينداري آنان هنوز در زمان اردشير دوم هم وجود دارد و عمل ميشود . از صفتهاي برجسته ديگر كورش عدل و گسترش عدالت و حق بود .
گزنفون:
ما دراينباره فكر كرديم كه چرا كورش به اين اندازه براي فرانروايي عادل مردمان ساخته شده بود . سه دليل را برايش پيدا كرديم . نخست نژاد اصيل آريايي او و بعد استعداد طبيعي و سپس نبوغ پروش او از كودكي بوده است.كورش نابغه اي بزرگ - انساني والامنش - صلح طلب و نيكمنش بود . او دوست انسانها و طالب علم و حكمت و راستي بود.كورش عقيده داشت پيروزي بر كشوري اين حق را به كشور فاتح نميدهد تا هر تجاوز و كار غيرانساني را مرتكب شود.او براي دفاع از كشورش كه هر ساله مورد تاخت و تاز بيگانگان قرار ميگرفت امپراتوري قدرتمند و انساني را پايه گذاشت كه سابقه نداشت . او در نبردها آتش جنگ را متوجه كشاورزان و افراد عام كشور نميكرد . او ملتهاي مغلوب را شيفته خود كرد به صورتي كه اقوام شكست خورده كه كورش آنانرا از دست پادشاهان خودكامه نجات داده بود وي را خداوندگار مي ناميدند . او برترين مرد تاريخ - بزرگترين - بخشنده ترين - پاكدل ترين انسان تا اينزمان بود.


           
چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 22:22
رضا

I am Kourosh (Cyrus), King of the world, great king, mighty king, king of Babylon, king of the land of Sumer and Akkad, king of the four quarters, son of Camboujiyah (Cambyases), great king, king of Anshân, grandson of Kourosh (Cyrus), great king, king of Anshân, descendant of Chaish-Pesh (Teispes), great king, king of Anshân, progeny of an unending royal line, whose rule Bel and Nabu cherish, whose kingship they desire for their hearts, pleasure. When I well -disposed, entered Babylon, I set up a seat of domination in the royal palace amidst jubilation and rejoicing. Marduk the great god, caused the big-hearted inhabitations of Babylon to .................. me, I sought daily to worship him. At my deeds Marduk, the great lord, rejoiced and to me, Kourosh (Cyrus), the king who worshipped him, and to Kaboujiyah (Cambyases), my son, the offspring of (my) loins, and to all my troops he graciously gave his blessing, and in good sprit before him we glorified exceedingly his high divinity. All the kings who sat in throne rooms, throughout the four quarters, from the Upper to the Lower Sea, those who dwelt in ..................., all the kings of the West Country, who dwelt in tents, brought me their heavy tribute and kissed my feet in Babylon. From ... to the cities of Ashur, Susa, Agade and Eshnuna, the cities of Zamban, Meurnu, Der as far as the region of the land of Gutium, the holy cities beyond the Tigris whose sanctuaries had been in ruins over a long period, the gods whose abode is in the midst of them, I returned to their places and housed them in lasting abodes.
I gathered together all their inhabitations and restored (to them) their dwellings. The gods of Sumer and Akkad whom Nabounids had, to the anger of the lord of the gods, brought into Babylon. I, at the bidding of Marduk, the great lord, made to dwell in peace in their habitations, delightful abodes.
May all the gods whom I have placed within their sanctuaries address a daily prayer in my favour before Bel and Nabu, that my days may be long, and may they say to Marduk my lord, "May Kourosh (Cyrus) the King, who reveres thee, and Kaboujiyah (Cambyases) his son ..." Now that I put the crown of kingdom of Iran, Babylon, and the nations of the four directions on the head with the help of (Ahura) Mazda, I announce that I will respect the traditions, customs and religions of the nations of my empire and never let any of my governors and subordinates look down on or insult them until I am alive. From now on, till (Ahura) Mazda grants me the kingdom favor, I will impose my monarchy on no nation. Each is free to accept it , and if any one of them rejects it , I never resolve on war to reign. Until I am the king of Iran, Babylon, and the nations of the four directions, I never let anyone oppress any others, and if it occurs , I will take his or her right back and penalize the oppressor.
And until I am the monarch, I will never let anyone take possession of movable and landed properties of the others by force or without compensation. Until I am alive, I prevent unpaid, forced labor. To day, I announce that everyone is free to choose a religion. People are free to live in all regions and take up a job provided that they never violate other's rights.
No one could be penalized for his or her relatives' faults. I prevent slavery and my governors and subordinates are obliged to prohibit exchanging men and women as slaves within their own ruling domains. Such a traditions should be exterminated the world over.
I implore to (Ahura) Mazda to make me succeed in fulfilling my obligations to the nations of Iran (Persia), Babylon, and the ones
of the four directions

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فراماروائی اش را « ‌بل »و « نبو » گرامی می دارند و [از طیب خاطر، و]با دل خوش پادشاهی او را خواهانند .
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم . مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم . او بر من ، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم ، و همچنین بر کَس و کار [و ، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من ، برکت و مهربانی ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم . به فرمان « مردوک » ، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند . همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس ؟] ، همه مردم سرزمین های دوردست ، از چهارگوشه جهان ، همه پادشاهان « آموری » و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [ پا هایم را بوسیدند] . از... ، تا آشور و شوش من شهرهای « آگاده » ، اشنونا ، زمبان ، متورنو ، دیر ، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم . همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که « نبونید » ، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک «خدای بزرگ» و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد ...
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستین شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند ، چه بسا سخنان پُربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند ، و به خدای من « مردوک » بگویند: کوروش شاه ،پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه [نیز]...
اینک که به یاری «مزدا» تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملت هائی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملت هائی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد .من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم .
من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در را فراهم کردن آسایش برای مردم ایران، بابل و چهارگوشه ی جهان یاری دهد
.



           
چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 19:44
رضا

همه چيز درباره ي نماد فروهر از نام تا ساختمان و توضيح و تشريح اون به ادامه مطالب برويد...



ادامه مطلب ...


           
چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 19:37
رضا

شعري از شاعر خوش ذوق آريايي اقاي صادق علي حق پرست كه منشور كوروش كبير رو به نظم در آورده

جهان در سیاهی فرو رفته بود
به بهبود گیتی امیدی نبود

نه شایسته بودی شهنشاه مرد
رسوم نیاکان فراموش کرد

بناکرد معبد به شلاق و زور
نه چون ما برای خداوند نور

پی کار ناخوب دیوان گرفت
خلاف نیاکان به قربان گرفت

نکرده اراده به خوبی مهر
در اویخت با خالق این سپهر

در آواز مردم به جایی رسید
که کس را نبودی به فردا، امید

به درگاه مردوک یزدان پاک
نهادند بابل همه سر به خاک

شده روزمان بدتر از روز پیش
ستمهای شاهست هر روز بیش

خداوند گیتی و هفت آسمان
ز رحمت نظرکرد بر حالشان

برآن شد که مردی بس دادگر
به شاهی گمارد در این بوم وبر

چنین خواست مردوک تا در جهان
به شاهی رسد کوروش مهربان

سراسر زمینهای گوتی وماد
به کوروش شه راست کردار داد

منم کوروش و پادشاه جهان
به شاهی من شادما ن مردمان

منم شاه گیتی شه دادگر
نیاکان من شاه بود و پدر

روان شد سپاهم چو سیلاب و رود
به بابل که در رنج و آزار بود

براین بود مردوک پروردگار
که پیروز گردم در این کارزار

سرانجام بی جنگ و خون ریختن
به بابل درآمد ، سپاهی ز من

رها کردم این سرزمین را زمرگ
هم امید دادم همی ساز وبرگ

به بابل چو وارد شدم بی نبرد
سپاه من آزار مردم نکرد

اراده است اینگونه مردوک را
که دلهای بابل بخواهد مرا

مرا غم فزون آمد از رنجشان
ز شادی ندیدم در آنها نشان

نبونید را مردمان برده بود
به مردم چو بیدادها کرده بود

من این برده داری برانداختم
به کار ستمدیده پرداختم

کسی را نباشد به کس برتری
برابر بود مسگر ولشکری

پرستش به فرمانم آزاد شد
معابد دگر باره آباد شد

به دستور من صلح شد برقرار
که بیزار بودم من از کارزار

به گیتی هر آن کس نشیند به تخت
از او دارد این را نه از کار بخت

میان دو دریا در این سرزمین
خراجم دهد شاه و چادر نشین

ز نو ساختم شهر ویرانه را
سپس خانه دادم به آواره ها

نبونید بس پیکر ایزدان
به این شهر آورده از هر مکان

به جای خودش برده ام هر کدام
که دارند هر یک به جایی مقام

ز درگاه مردوک عمری دراز
بخواهند این ایزدانم به راز

مرا در جهان هدیه آرامش است
به گیتی شکوفایی دانش است

غم مردمم رنج و شادی نکوست
مرا شادی مردمان آرزوست

چو روزی مرا عمر پایان رسید
زمانی که جانم ز تن پر کشید

نه تابوت باید مرا بر بدن
نه با مومیایی کنیدم کفن

که هر بند این پیکرم بعد از این
شود جزئی از خاک ایران زمین



           
چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 19:24
رضا

 

1738.jpgدر جهان هستی فقط دو گونه مشکل وجود دارد: مشکلات اخلاقی و مشکلات غیراخلاقی

***

از معلم ریاضی فقط ضرب‌ و شتم یاد گرفتم.

***

تا توانی دلی به دست آور
صیغه کردن هنر نمی‌باشد!

به ادامه مطالب برويد...



ادامه مطلب ...


           
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 17:42
رضا

 

1886.jpgدل من اگر خرابه
افتاده تو طرح ِ چشمات
کی می‌شه که چشمای من
پر شه از تراکم ِ پات

به ادامه مطالب برويد...



ادامه مطلب ...


           
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 17:40
رضا

 

1891.jpg

بنده دقت کرده‌ام بر رادیو
تا ببینم چیست آخر رادیو

هست معمولا مکعب مستطیل
نیست معمولا مدور رادیو

نیست یک چیز محدب رادیو
نیست یک چیز مقعر رادیو



ادامه مطلب ...


           
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 17:37
رضا

بنازم من به این همراه اول
که آید قبض آن از ماه اول
تماس اولت را چون بگیری
برون آید ز سینه آه اول!

به ادامه مطالب برويد...



ادامه مطلب ...


           
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 17:30
رضا

لیولینگچاو” یک مرد چینی دوره گرد است که سال هاست در خانه های دست سازش زندگی می کند...

عكس وبقيه پست در ادامه مطالب...



ادامه مطلب ...


           
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 6:24
رضا

گروه خونی O :
صادق، خوشبین و پر انرژی هستند و از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند. برای رسیدن به هدف قدرت و تحمل خوبی دارند. اگر در میانه راه به بیهوده بودن کاری که در حال انجامش هستند پی ببرند، خیلی راحت آنرا رها می کنند. درباره ی گذشته مثبت اندیشند، لذا چندان افسوس گذشته را نمی خورند.به مسائل مادی اهمیت می دهند. آرام و باثباتند و در برابر صداقت بسیار حساسند. رک و صریح نظراتشان را بیان می کنند. می توانند از جزئیات براحتی صرفه نظر کنند. غالباً از رهبری کردن خوششان می آید و معمولاً از قدرت تمرکز خوبی برخوردارند.
گروه خونی A :
محتاط در تصمیم گیری، بدبین و بسیار حساس هستند و مایلند مسائل را به دو گروه سیاه و سفید تقسیم کنند. به قوانین و استانداردهای اجتماعی بسیار اهمیت میدهند. از تحمل و صبر بالایی برای انجام کارهای فیزیکی و رقابتی برخوردارند. به آینده بسیار بدبینند و براحتی می توانند ظاهر آرامی از خودشان نشان دهند، حتی اگر عصبانی باشند. به نظرات دیگران بسیار اهمیت می دهند. اگر قلبشان بشکند، به سختی التیام می یابد. آنها بسیار مسئولند و همواره خطی بین کار و تفریح میکشند. آنها معتقدند که در مسائل دینی و اخلاقی می توان به کمال رسید. ترجیح می دهند از سرگرمی هایی بهره ببرند که از فشار عصبیشان بکاهد.
گروه خونی B :
براحتی از دیگران دستور نمی گیرند. سریع تصمیم گیری می کنند، قابل انعطافند و چندان به قوانین اهمیت نمی دهند. به مسائل علمی و اکتشافات علاقه فراوانی دارند. چندان صبور به نظر نمی رسند و از کارهای رقابتی خوشان نمی آید. معقول و خونسردند و درعین بامزگی، بسیار خجول هستند. از بیان ایده های جدید نمیهراسند. از مورد انتقاد قرار گرفتن ترسی ندارند. از انجام کاری به مدت طولانی خسته و دلزده نمی شوند. براحتی می توانند خاطرات گذشته را فراموش کنند. خلاق و مبتکر بوده و بین کار و تفریح نمی توانند مرزی قائل شوند.
گروه خونی Ab :
رومانتیک و احساساتی هستند و به شدت فعالند. در تجزیه و تحلیل مسائل بسیار ماهرند. در نقد موضوعات مختلف بسیار منصف اند. درموقع لزوم نمی توانند سریع تصمیم بگیرند. برای سخت کار کردن و صبور بودن باید سعی کنند. درباره ی گذشته بسیار حساسند و از قدرت فهم بلایی برخوردارند. چندان مسئولیت پذیر نیستند. خونسردند اما در برخورد با مسائل غیرمنتظره خیلی زود نگران می شوند. حالات روحی آنها خیلی سریع تغیر می کند. می توانند در آنِ واحد چند کار را با هم انجام دهند و از کارهای هنری بسیار خوششان می آید.
 



           
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 6:21
رضا

همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟

روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.

تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.

ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.

آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.

گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟

فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:
 

به ادامه مطالب برويد...



ادامه مطلب ...


           
دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, :: 22:14
رضا
پیرمرد عاشق به زنش گفت: بیا یادی از گذشته های دور کنیم. من

میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بزنیم.


به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

پیرزن قبول کرد.

فردا پیرمرد به کافه رفت. دو ساعت از قرار گذشت، ولی پیرزن نیومد.

وقتی برگشت خونه، دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه.

ازش پرسید: چرا گریه میکنی؟

پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:

بابام نذاشت بیام!!!



           
دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, :: 22:12
رضا

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت

با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.

بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.

پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.

پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.

خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم

پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.

اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:

این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.

صبح روز بعد…

همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید



           
دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, :: 22:11
رضا

 

مرد چند ماه بود که در بیمارستان بسترى بود ، بیشتر وقت ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مـیکرد و کمى هوشیار میشد اما در تمام این مدت همسرش هر روز در کنار بسترش بود.
یک روز که او دوباره هوشیاریش را به دست آورد از زن خواست که نزدیکتر بیاید. زن صندلیش را به تخت چسباند و گوشش را نزدیک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود
مــرد که صدایش بسیار ضعیف بود در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت : تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بوده‌اى ؛ وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى ، وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى ، وقتى خانه مان را از دست دادیم باز هم تو پیشم بودى و الان هم که سلامتیم به خطر افتاده باز تو در کنارم هستى و میدونی چى میخوام بگم ؟
زن در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت : چى میخوای بگى عزیزم ؟
مرد گفت : فکر میکنم وجود تو باعث ایجاد این همه بدبختی برای من شده …

 



           
دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, :: 20:20
رضا

 

چـــند سال پیش یــک روز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم، فوتبال نگاه میکردم و تخمه میخوردم …
ناگهان پــدر و مــادر و آبجی بزرگ و خــان داداش سرم هــوار شدند و فریاد زدند که (ناقــص … بدبخت … بی عرضه … بی مسئولیت … پاشو برو زن بگیر
رفتم خواستگاری، دختره پرسید : مدرک تحصیلی ات چیست؟
گفتم : دیپلم تمام …
گفت: بی سواد … امل… بی کلاس… ناقص العقل… بی شعور … پاشو برو دانشگاه …

رفتم چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم ،



ادامه مطلب ...


           
دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, :: 20:16
رضا

 

روزي ملانصرالدین دست بچه اي را گرفته وارد سلماني شدوبه سلماني گفت: چون من تعجيل دارم اول سرمرا بتراش وبعد موهاي بچه را بزن. سلماني هم تقاضاي اورا انجام داد. ملا بعد از اصلاح عمامه را برداشت و رفت و گفت: تاچند دقيقه ديگر برمي گردم! سلماني سر طفل را هم اصلاح کرد و خبري از ...


ادامه مطلب ...


           
دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, :: 20:5
رضا

کوچولوی زبون نفهم!. پسر كوچولو بعد از رفتن به رختخواب: بابااااااااااااا پدر: بله؟ پسر كوچولو: ميشه برام يه ليوان آب بياري؟ پدر: نخير نميشه. قبل از اينكه بخوابي گفتم آب مي خوري؟ گفتي نه. 3 دقيقه بعد، پسر كوچولو: بابااااا تشنه امه، يه ليوان آب مياري؟ پدر: نخيرررر، اگه يه بار ...



ادامه مطلب ...


           
دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, :: 19:56
رضا

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید. هم اكنون با عضويت در وبلاگ ميتوانيد از مطالب جذابتري استفاده كنين. پس شما هم عضو شويد
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ايران نميرد مگر يادكوروش بميرد و آدرس rezarostami.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 170
بازدید کل : 40364
تعداد مطالب : 65
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


src="http://pagerank.pichak.net/rank/icon/?n=21&url=rezarostami.loxblog.com">

bazi.javanblog.com/p-fal.htm">

<-PollName->

<-PollItems->

_fcksavedurl="http://pardis9.persiangig.com/07.gif" />

دریافت کد فال حافظ

فال هندسی
لطفا شکل مورد علاقه خود را انتخاب نماييد.



دريافت کد فال هندسی
Www.PersianFal.Com-->


تعبیر خواب آنلاین